دلتنگی | |||
دو سال پیش یه شبی مثل امشب دلم برای حرم امام رضا(ع) تنگ شده بود.
درست دوسال پیش اون شب، شب شهادت آقا امام رضا(ع) بود و حالا بعد از دو سال قسمت شده که بیام دلتنگی خودم رو بنویسم.
چقدر دلم برای حرم آقا تنگ شده.دلم برای نشستن تو حیاط و گره زدن نگاهم به گنبد طلایی آقا تنگ شده، چقدر دوست دارم دوباره برم حرم تو حیاط بشینم با نگاهم با آقا حرف بزنم.
نمی دونم چرا اگه هزار بار هم بری حرم ، بازم دلت میخواد بری پیش آقا و حرفات از نزدیک به آقا بگی،با اینکه می دونی خود آقا از دلت خبر داره و حتی از تمام رازهایی که تو دلت هست ولی بازم دلت پر میکشه برای حرم تا از نزدیک به آقا خواسته ات رو بگی.
خیلی وقته که منتظرم آقا من بنده حقیر رو بطلبه،دلم برای حرمش پر می کشه،دلم براش خیلی تنگ شده،آقا جان بذار خودمونی بگم خیلی دوست دارم.
دلم برای گنبد طلایی،سقا خانه،کبو ترهای حرم،..... حتی دلم برای آسمان مشهد تنگ شده.
ای کاش منم یکی از اون کبوترا بودم تا همیشه پیش آقا بودم ،دور تا دور گنبد طلایی آقا پرواز
می کردم.
خوش به حال اونهایی که الان حرم آقا هستن.
تو حرم آقا لحظات قشنگی اتفاق میافته، آقا مریضی رو شفا میده،گره از کار کسی باز میکنه......خلاصه هر کسی که بره پیش آقا دست خالی بر نمیگرده.
ازدیگر لحظات قشنگی که اونجا اتفاق می افته،شکستن دل خودته که باعث جاری شدن اشکات میشه،وقتی دلت میشکنه راحت تر متونی با آقا حرف بزنی، نگاه کردن به گنبد طلایی با چشم های خیس از اشک چه صفایی داره.
و چه زود می گذرند، این دقیقه ها،وقت رفتن است باید از اینجا بروی ولی ای کاش میتوانستیم بیشتر باشیم باید بریم از این حرم، از پیش آقا برویم، ولی باآقا که خداحافظی نمیکنم بلکه بلکه به گنبد طلایی نگاه میکنیم و برای احترام به آقا دست خودت را بر سینه گذاشته و سلام میدهیم و میگوییم آقا ازت خداحافظی نمیکنم که دوباره بیام، اشکهایت جاری می شود از اینکه باید بروی و دلت رو گوشه گوشه حرمش جا میگذاری تا دوباره برگردی.
اگه دل شما هم مثل دل من برای آقاش تنگ شده و دلتون شکست اول برای همه مردم دعا کنید بعد اگه خواستید برای من.
زیارت قبول
التماس دعا.
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)
امشب ، امشب چقدر دلم گرفته است بدجوری هم گرفته چقدر دلم می خواست امشب که شب شهادت امام رضاست اونجا باشم تا این غمی که رو دلم سنگینی می کنه رو کنار ضریح امام رضا(ع)، یا اینکه کنار پنجره فولادی که هزاران هزار نیازمند به اون دخیل بستن خالی کنم .
چه صفایی داره وقتی بنشینی تو صحن و به پنجره فولاد چشم بدوزی و با آقا و خدای خودت راز و نیازی
چه صفایی داره وقتی شاهد شفای طفلی توسط آقا هستی
چه صفایی داره وقتی از آب سقا خانه خودت رو سیراب می کنی چه طعم گوارایی دارد این آب
چه صفایی داره وقتی تا صبح پلک رو هم نزاری فقط ، فقط تو صحن بنشینی به عبادت بگذرانی
چه صفایی داره هنگامی آقا برای ناهار دعوتت می کنه
چه صفایی داره گوش کردن به صدای بال بال زدن کبوترها
چه صفایی داره وقتی دلت میشکنه و به گنبد طلایی نگاه می کنی
و از پس پرده اشک خواسته ات رو به آقا می گی و چه سخت که باید از این مکان ملکوتی دل بکنی چطور میشه به این راحتی از حرم آقا رفت ، و نگاه ها به طرف گنبد طلایی، دست بر سینه و سر فرو آوردن به نشانه احترام به آقا و دلی که جا می ماند کنج حرم و چشمانی که درخواست کننده بازگشتی است که دوباره به حرم آقا بیاید .
زیارت قبول
التماس دعا