سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دلتنگی
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
بهترینِ یاران، کسی است که تو را به سوی خیر راهنمایی می کند . [امام علی علیه السلام]
نویسنده : عاشقی تنها:: 88/11/26:: 1:43 صبح

دو سال پیش یه شبی مثل امشب دلم برای حرم امام رضا(ع) تنگ شده بود.

درست دوسال پیش اون شب، شب شهادت آقا امام رضا(ع) بود و حالا بعد از دو سال قسمت شده که بیام دلتنگی خودم رو بنویسم.

چقدر دلم برای حرم آقا تنگ شده.دلم برای نشستن تو حیاط و گره زدن نگاهم به گنبد طلایی آقا تنگ شده، چقدر دوست دارم دوباره برم حرم تو حیاط بشینم با نگاهم با آقا حرف بزنم.

نمی دونم چرا اگه هزار بار هم بری حرم ، بازم دلت میخواد بری پیش آقا و حرفات از نزدیک به آقا بگی،با اینکه می دونی خود آقا از دلت خبر داره و حتی از تمام رازهایی که تو دلت هست ولی بازم دلت پر میکشه برای حرم تا از نزدیک به آقا خواسته ات رو بگی.

خیلی وقته که منتظرم آقا من بنده حقیر رو بطلبه،دلم برای حرمش پر می کشه،دلم براش خیلی تنگ شده،آقا جان بذار خودمونی بگم خیلی دوست دارم.

دلم برای گنبد طلایی،سقا خانه،کبو ترهای حرم،..... حتی دلم برای آسمان مشهد تنگ شده.

ای کاش منم یکی از اون کبوترا بودم تا همیشه پیش آقا بودم ،دور تا دور گنبد طلایی آقا پرواز

می کردم.

خوش به حال اونهایی که الان حرم آقا هستن.

تو حرم آقا لحظات قشنگی اتفاق میافته، آقا مریضی رو شفا میده،گره از کار کسی باز میکنه......خلاصه هر کسی که بره پیش آقا دست خالی بر نمیگرده.

ازدیگر  لحظات قشنگی که اونجا اتفاق می افته،شکستن دل خودته که باعث جاری شدن اشکات میشه،وقتی دلت میشکنه راحت تر متونی با آقا حرف بزنی، نگاه کردن به گنبد طلایی با چشم های خیس از اشک چه صفایی داره.

و چه زود می گذرند، این دقیقه ها،وقت رفتن است باید از اینجا بروی ولی ای کاش میتوانستیم بیشتر باشیم باید بریم از این حرم، از پیش آقا برویم، ولی باآقا که خداحافظی نمیکنم بلکه بلکه به گنبد طلایی نگاه میکنیم و برای احترام به آقا دست خودت را بر سینه گذاشته و سلام میدهیم و میگوییم آقا ازت خداحافظی نمیکنم که دوباره بیام، اشکهایت جاری می شود از اینکه باید بروی و دلت رو گوشه گوشه حرمش جا میگذاری تا دوباره برگردی.

اگه دل شما هم مثل دل من برای آقاش تنگ شده و دلتون شکست اول برای همه مردم دعا کنید بعد اگه خواستید برای من.

زیارت قبول

التماس دعا.

 


نظرات شما ()

نویسنده : عاشقی تنها:: 86/12/17:: 10:0 عصر


السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا(ع)

امشب ، امشب چقدر دلم گرفته است بدجوری هم گرفته چقدر دلم می خواست امشب که شب شهادت امام رضاست اونجا باشم تا این غمی که رو دلم سنگینی می کنه رو کنار ضریح امام رضا(ع)، یا اینکه کنار پنجره فولادی که هزاران هزار نیازمند به اون دخیل بستن خالی  کنم .
چه صفایی داره وقتی بنشینی تو صحن و به پنجره فولاد چشم بدوزی و با آقا و خدای خودت راز و نیازی
چه صفایی داره وقتی شاهد شفای طفلی توسط آقا هستی
چه صفایی داره وقتی از آب سقا خانه خودت رو سیراب می کنی چه طعم گوارایی دارد این آب
چه صفایی داره وقتی تا صبح پلک رو هم نزاری فقط ، فقط تو صحن بنشینی به عبادت بگذرانی
چه صفایی داره هنگامی آقا برای ناهار دعوتت می کنه
چه صفایی داره گوش کردن به صدای بال بال زدن کبوترها
چه صفایی داره وقتی دلت میشکنه و به گنبد طلایی نگاه می کنی
 و از پس پرده اشک خواسته ات رو به آقا می گی و چه سخت که باید از این مکان ملکوتی دل بکنی چطور میشه به این راحتی از حرم آقا رفت ، و نگاه ها به طرف گنبد طلایی، دست بر سینه و سر فرو آوردن  به نشانه احترام به آقا و دلی که جا می ماند کنج حرم و چشمانی که درخواست کننده بازگشتی است که دوباره به حرم آقا بیاید .

زیارت قبول
            التماس دعا
 


نظرات شما ()

نویسنده : عاشقی تنها:: 86/11/20:: 1:49 صبح


امشب دوباره بی خواب شدم. دارم به این فکر می کنم که چطوری می تونم بهت بگم دوستت دارم، آخه
این چه عشقیه که من دارم، نا شکر نیستم البته خدارو شکر می کنم که چنین فرد عزیزی رو سر راهم قرار
داد تا عاشقش بشم ولی آخه ابن انصافه که من عاشقت باشم، دوستت داشته باشم ولی نتونم بهت بگم،
نه خودت پیش قدم میشی نه من.
دیگه دارم دیونه میشم ، چرا... واقعا چرا نمی تونم بهت بگم که دوستت دارم. گاهی اوقات اینقدر از دست خودم عصبانی میشم که نگو.!! روز و شبم پر شده از ترس، ترس از اینکه یه موقع این روزگار با من لج کنه و دلش نخواد که من به تو برسم.
می ترسم، می ترسم  از روزی که تو یکی دیگه رو پیدا کرده باشی، نمی دونم چرا روزگار با من اینطوری می کنه.
ببینم نکنه یکی دیگه رو دوست داری ، وای... خدا به داد من برسه اگه اینطوری باشه که......
داره گریه ام می گیره
چرا اینقدر دوستت دارم، چرا هر چی سعی می کنم از عشقت بگذرم نمی تونم در حالی که بیشتر عاشقت میشم.خیلی خیلی سعی کردم که عشقت رو از قلبم بیرون کنم ولی نتونستم، به خودم گفتم تو که عاشقش هستی، تو که دوستش داری، چرا حالا نمیری بهش بگی دوستت دارم، بهش بگی عاشقش هستی خیلی فکر کردم تا راهی پیدا کنم و بهت بگم ولی آخرش به بن بست می رسیدم پس دیگه دنبال هیچ راه حلی نگشتم گفتم من که نمی تونم بهت بگم بهتره که عشقت رو بیرون کنم ولی مگه میشه .
حالا که می بینم دیگه واقعا نمی تونم بی خیال تو بشم این عشقی که نسبت به تو دارم چنان در تک تک سلولهای بدنم ریشه دوانده که نمی تونم فراموشت کنم، حتی لحظه ای را که بدون عشق تو تصور می کنم  قلبم تند تند میزنه اون موقع به خدا می گم خدایا هوای ما را هم داشته باش.....
خدایا......................





منو به خاطر نگارش ضعیفم ببخشید بهتر از این نمی تونم بنویسم.
نظرات شما ()

نویسنده : عاشقی تنها:: 86/11/8:: 12:9 صبح
سلام
نوشته های این وبلاگ گوشه ای از دل تنگی های منه برام فرقی نمی کنه کسی می خونه  همین که اینجا واردش می کنم تا کمی از دلتنگیم کاسته بشه برام کافیه از این به بعد هر موقع که دلتنگ شدم خواستم با خودم کمی خلوت کنم میام اینجا و دلتنگی هام رو می نویسم در مورد هر چی که باعث دلتنگیم بشه می نویسم به جز مورد های خصوصی که بین خودم و خدام و این وبلاگ بستگی داره که چه موقع بخوام با خودم خلوت کنم بروز میشه.
پس تا نوشته ی بعد و دلتنگی بعدی به امید دیدار.
نظرات شما ()

نویسنده : عاشقی تنها:: 86/11/7:: 8:14 صبح

نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

23188:کل بازدید
0:بازدید امروز
3:بازدید دیروز
درباره خودم
دلتنگی
لوگوی خودم
دلتنگی
لوگوی دوستان


اشتراک